سرا...

 چقد سخته برگردی خونه و با چند تا تخته پاره و یه قبرستون متروک مواجه شی...

چقد سخته وقتی که یه جای خوش آب و رنگ و پررنگ و پرنشاط بود واسه یه مدت کوتاه ترکش کرده باشی و وقتی برگشتی با یه جای تاریک و خاک گرفته روبرو شی که کنج دیواراش پر از تار عنکبوته...
چقد سخته سرایی رو که توش بزرگ شدی،چیز یاد گرفتی،پخته شدی،با خنده ی اعضاش خندیدی با غصه شون غصه خوردی،سرایی که زمانی بخش مهم و بزرگی از زندگیت بود رو اینجوری ساکت و بی رونق ببینی...
سرای من...سرایی که یه روز یه شبکه اجتماعی بزرگ و خیلی شلوغ بودی...چرا انقد تنها و پیر شدی؟ من میدونم از وقتی وی چت و وایبر و بعدشم تلگرام اومدن دیگه همه مثل من بی وفا شدن و تورو کم کم ترکت کردن...
سرا شاید واسه همه یه سایت اجتماعی عادی واسه وقت گذرونی باشه اما واسه من اینطور نیست...از اعضا و عکس ها و اسم های این سایت تا در و دیوار و اسمش واسه من خاطره ست،میدونم هستن کسایی مثل من...
سرای عزیزم اگه تو نبودی من هیچوقت "من" نمیشدم و شاید یه جای دیگه و یه آوای دیگه بودم...
میگن آرامش قبل از طوفان!اما اینجا طوفان قبل از آرامش داشت
طوفانی که قبل از متروک شدنش اونو فرا گرفت و وقتی رفت دیگه شور و نشاط بهش برنگشت
نه این آرامش و نه اون طوفان
که این آرامش نشون پیری و افسردگی و اون طوفان نشون تشویش و پریشونی بود.
شاید یادتون نیاد اما این سرا یه روز خیلی صمیمی و پر مهر بود...روزی که اعضاش مثل سکنه ی یه روستا همو میشناختن حتی در حد یه سلام و علیک ساده.روستایی که رنگارنگ بود...سر ظهر بوی غذا از پنجره های پروفایلاش مستت میکرد.روستایی که روزای ماه رمضون بچه هاش حرمتی قائل میشدن که عکس خوردنی نمیذاشتن حتی اونایی که روزه دار نبودن از شرم روزه دارها...دم افطار پر میشد از زولبیابامیه و عطر نون تازه و داغ...
روستایی که آدماش نقاب نداشتن...حداقل خیلیاشون...
روستایی که کدخداشو کسی ندیده بود.اسمشو نشنیده بود...
روستایی که آوازه مهربونی دختراش و مرام پسراش به ده تا سایت اینور و اونور میرسید
روستایی که توش حرف میزدن...حرف دل...
سکنه ی این روستا رفتن...اما حرف دلا...عکسای خوشمزه...اسمای آشنا...همشون موندگار شدن تو دل این سایت...
من وقتی اومدم اینجا یه دختر کوچولو بودم اما الان جوونی شدم واسه خودم...خانمی شدم...
اما دیگه هیچ آوا کوچولویی نمیاد تو این سایت...فقط موندن چندتا پیرمرد پیرزن که هرروز میان حرفاشونو پست میکنن رو دیوارای این روستا
حتی کدخدا هم اینجارو فروخت و رفت...
مردمسرا تو عمیق ترین و سطحی ترین احساسات یه عده جوون رو توی خودت داری
مردمسرا تو درو دیوار خاک گرفته اما قلب طلایی داری
شاید این متن مسخره شه حتی از طرف قدیمی ها...اما خب...مگه چندتا آوا کوچولو تو این سایت بودن و باهاش بزرگ شدن؟
من از کسی انتظار ندارم جز تو مردمسرا...همیشه باش
گه گداری میام قول میدم...
من خیلی دوستت دارم و واست احترام قائلم...


فرزند کوچولوت...آوا
.
.
.
.
.http://mardomsara.com/
متن بالا درخصوص این سایت نوشته شده است و خالصاً حرف دل است...

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها:

پنج شنبه 17 دی 1394برچسب:مردمسرا, | 8:46 PM | AVA |